قهوه‎خانه‎ی عموفرزاد

قهوه‎خانه‎ی عموفرزاد

زیاده عرضی نیست که جسارت هم اندازه ای دارد...


لوگوی بالا از اینجاست: http://watchthis.ir/2013/03/08/tea-under-the-snow/

طبقه بندی موضوعی

۲۲ مطلب با موضوع «شعرهایش» ثبت شده است

شنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۷، ۰۵:۴۲ ب.ظ

جشن سرور آمیز حُسنش

دستش از گل، چشمش از خورشید سنگین خواهد آمد،

بسته بارِ گیسوان از نافه‌ی چین خواهد آمد

از تبار دلستانِ لولیانِ بیستونی

شنگ و شیطان، با همان رفتار شیرین خواهد آمد

با شگردِ سامری-را-ساحری-آموزِ نازش

تا دوباره از که بستاند دل و دین خواهد آمد

با همان «آن»ی که پنداری خود از روز نخستین

شعر گفتن را به «حافظ» داده تلقین، خواهد آمد

بی گمان از آینه _جشنِ سرور آمیز حُسنش_

راه دوری تا من _این تصویر غمگین_ خواهد آمد

عشق گاهی زندگی ساز است و گاهی زندگی سوز

تا پریزاد من از بهر کدامین خواهد آمد


ای دل من! سر مزن بر سینه این سان ناشکیبا

لحظه ای دیوانه جان! آرام بنشین، خواهد آمد

خواهد آمد، خواهد آمد آری، امّا گر نیاید،

باز سقف آسمان امروز پایین خواهد آمد!


حسین خان منزوی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۷ ، ۱۷:۴۲
عموفرزاد
سه شنبه, ۹ آبان ۱۳۹۶، ۰۴:۱۴ ب.ظ

عطرها

بی تو اینجا هیچ عطر خوشبویی نیست،
تو تاریخ تمام عطرهایی ...

#نزارقبانی   
بدونک لیس هناک عطرٌ جمیلٌ
فإنک تاریخُ کلّ العطورْ

 
عکس از اینجا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۶ ، ۱۶:۱۴
عموفرزاد
چهارشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۶، ۰۷:۳۴ ق.ظ

مجنون و لیلی

هنگامی که همدیگر را بر دامنه‌ی تپه‌ای ملاقات کردیم،

دیدم که انگشتان لیلی قرمز شده‌اند.

گفتم: آیا از (خوشحالی) فراق و دوری من دستانت را حنا بسته‌ای و خضاب کرده‌ای؟

گفت: پناه بر خدا که چنین باشد!

بلکه هنگامی که دیدم مرا ترک می‌کنی،

خون گریه کردم تا اینکه خاک زمین خیس شد.

اشکهایم را با انگشتانم پاک کردم،

و دستانم قرمز شد اینگونه که میبینی...


و لما تلاقینا علی سفح رامةٍ

وجدتُ بنان العامرِّیة أحمراً

فقلتُ خضبتِ الکفّ علی فراقنا؟

قالت معاذ الله ذلک ما جری

و لکنّنی لمّا وجدتُکَ راحلاً

بکیتُ دماً حتی بللتُ به الثری

مسحتُ بأطراف البنان مدامعی

فصار خضاباً فی الیدین کما تری


-منسوب به قیس عامری (مجنون)-


این شعر با آهنگ و صدای زیبای عبدالرحمن محمد


desert

عکس از اینجا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۶ ، ۰۷:۳۴
عموفرزاد
شنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۵، ۰۴:۴۱ ب.ظ

وقتی دستانت را میگیرم

آیا تردیدی در دل تو هست که وقتی تو را یافتم ...

گویی صاحب تمام کلیدهای دنیا شدم؟

آیا تردیدی در دل تو هست که وقتی دستانت را می‌گیرم ...

گویی تمام دنیا تغییر می‌کند؟

آیا شک داری که روزی که قلب مرا تسخیر کردی ...

بزرگ‌ترین روز تاریخ بود، و زیباترین خبر دنیا؟


هل عندک شک أنی حین عثرت علیک ...

ملکت مفاتیح الدنیا ؟

هل عندک شک أنی حین لمست یدیک

تغیر تکوین الدنیا ؟

هل عندک شک أن دخولک فی قلبی

هو أعظم یومٍ فی التاریخ ...

وأجمل خبرٍ فی الدنیا ؟


--نزار قبانی--


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۵ ، ۱۶:۴۱
عموفرزاد
جمعه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۳۹ ق.ظ

بی نام

فرزندم! محبوب قلب تو

سرزمینی ندارد، وطنی ندارد، نامی ندارد

و چه سخت است زنی را دوست داشته باشی -ای فرزندم-

که نامی ندارد ...


فحبیبة قلبک یا ولدی

لیس لها أرض أو وطن أو عنوان

ما أصعب أن تهوى امرأة یا ولدی

لیس لها عنوان


نزار قبانی

عکس از اینجا

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۳۹
عموفرزاد
جمعه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۴، ۱۲:۴۶ ق.ظ

نه مانند کلماتی دیگر

یُسمعنی.. حـینَ یراقصُنی / کلماتٍ لیست کالکلمات

یأخذنی من تحتِ ذراعی / یزرعنی فی إحدى الغیمات
...
و أنا کالطفلـةِ فی یـدهِ / کالریشةِ تحملها النسمـات
...
یخبرنی أنی تحفتـهُ / و أساوی آلافَ النجمات

و بأنی کنـزٌ و بأنی / أجملُ ما شاهدَ من لوحات


در گوشم زمزمه می‌کند -در حالی که با من می‌رقصد- کلماتی که مانند هیچ کلمه‌ی دیگری نیستند

مرا از زیر بازوانم می‌گیرد و در ابرها می‌نشاندم

و من مانند کودکی در دستانش هستم، مانند پری که در آغوش نسیم رهاست

به من می‌گوید که شاهکاری هستم، که با هزاران ستاره برابرم

و اینکه مانند گنجی هستم، و اینکه از تمام تصویرهایی که دیده است زیباترم ...


-نزار قبانی-

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۴۶
عموفرزاد
يكشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۴، ۰۴:۱۱ ب.ظ

معجزه اند ...

چطور بگویم «دوستت دارم»؟

چگونه حس‌های پنچ‌گانه در مقابل معجزه دوام بیاورند؟

وقتی که چشمان تو معجزه‌اند


کیف أقول أحبک!؟

کیف تحاول خمس حواسّ مقابلة المعجزة،

و عیناک معجزتان؟


-نزار قبانی-

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۴ ، ۱۶:۱۱
عموفرزاد
پنجشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۴، ۰۴:۰۰ ب.ظ

چشمانش

کلام سفرش را از چشمان تو آغاز می کند،

تمام زبانها منقرض می شوند بدون چشمانت


الحَرْفُ یبدأُ من عَیْنَیْکِ رحْلتَهُ

کلُّ اللُغاتِ بلا عینیکِ تَنْدثِرُ

-نزار قبانی-





* یه رسم نانوشته در قهوه‌خانه داشتیم که شعرها با عکس همراه باشند. این قاعده پابرجاست، جز برای تگ «چشمانش» به دلایل مختلف.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۴ ، ۱۶:۰۰
عموفرزاد
دوشنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۱۹ ب.ظ

ملکه

بگذار کشور عشق را بنا کنم،

تو ملکه‌ی آنجا خواهی بود

در آنجا، من بزرگ‌ترین عاشقان خواهم شد.

بگذار انقلاب کنم،

تا حکومت چشمانت بر مردم تحکیم شود،

بگذار با عشق، چهره‌ی تمدن را عوض کنم

تمدن تویی...

تو آن گنجی هستی که در دل زمین شکل گرفته است

از هزاران سال پیش...



دعینی أؤسس دولة عشقٍ..
تکونین أنت الملیکة فیها..
و أصبح فیها أنا أعظم العاشقین..
دعینی أقود انقلاباً..
یوطد سلطة عینیک بین الشعوب،
دعینی.. أغیر بالحب وجه الحضارة..
أنت الحضارة.. أنت التراث الذی یتشکل فی باطن الأرض
منذ ألوف السنین..

-نزار قبانی-



عکس از اینجا
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۴ ، ۲۳:۱۹
عموفرزاد
دوشنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۴۷ ب.ظ

نوبهار

«چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد،

نفس به بوی خوش‌اش مُشکبار خواهم کرد»


به این امید که روی‌اش دوباره خواهم دید،

دل خزان‌زده را نوبهار خواهم کرد.


عکس از اینجا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۴ ، ۱۲:۴۷
عموفرزاد