بیا -ای مهربان با خلق- با ما خوبتر تا کن
مداوا پیشکش جانا، کمی با ما مدارا کن
عموفرزاد
به ظلمت شبِ تارم، گذر چو ماه نکردی،
نظر به این دلِ رنجورِ بی پناه نکردی.
هزار عهد ببستی و عاقبت افسوس،
وفا به هیچ یک حتی به اشتباه نکردی...
آشوب بر پا کرده ای در این دل دیوانهام
آتش زدی بر خرمن و بر خانه و کاشانهام
از شعلهی خندان شمع، پروانه را پرهیز نیست
زیباترین شمعی و من شیداترین پروانهام
بر ما هزار سال گذشت این دو روز عمر،
بر تو چگونه میگذرد این هزار سال؟
جداً نظیر این همه نقش و نگار چیست!؟
جادو و سِحرِ این «شب دنباله دار» چیست!؟
من کودنم، بیا و مرا از هزار راه،
توجیه کن که لذت بوس و کنار چیست!
عکس از اینجا
هر کجا شاخه گلی از دل سنگی روید،
قصهی عشق تو در قلب مرا میگوید...